دنیای موازی من

دنیای موازی من

اجاره خونه

صابخونم بالاخره زنگ زد خودش
(من باید زنگ میزدم برای تمدید و توافق قیمت اما میترسیدم !! اره میترسیدم نمیدونم چرا
شاید چون نمی خواستم قیمت تغییر کنه دوست داشتم همون مبلغ پارسالو میدادم بحثم اصلا سیاسی نیست فقط دلم میخواست تا ابد همین قیمت بود دلم میخواست وقتی به چیزی عادت کردم تغییر نکنه
دلم میخاست صابخونم میگفت هرچی بگی قبوله تو قیمت پارسال راحتی؟ باشه همون قیمت پارسال بمونه
دوس نداشتم رو حرفم حرف بزنه
دوس داشتم راحت میگفتم میشه زیاد نکنید؟ اونم میگفت بله و با خوشو بش مکالمه تموم میشد و من حس پیروزیو ارامش میکردم ...)
با احترام سلام احوالپرسی کرد گفت پرسیدین اجاره ها چقد شده امسال؟
گفتم بله الان باید * عدد اضافه بدم گفت اکی
گفتم میشه تخفیف بدین
گفت چقد؟
گفتم یک میلیون کمتر (روم نشد بگم 1500 کمتر) گفت باشه
گفتم ممنون
گفت اگه ازدواج کنی اینجارو بهت مجانی میدم الکی گفتم دست من نیست پیش نیومده ...
یکم حرفای پدرانه زد و خداحافظی کردیم
همه چیز خوبو نرمال پیش رفت اما من هنوز غمگینم چرا قیمت زیاد شد ...sad

چهار دی

رفتم نعمت آباد برای دراوردن نمونه مانتوی شب عید، آقای گ برشکارم عاشقمه زنو بچه هم داره خیلی خوشحال شد حضوری رفتم کارگاهش، همه کاراشو کنار گذاشت الگو نمونه منو دراوردیم​؛ گفتم میشه کاراتو ول کنی اول اینو بدوزی؟ گفت باشه (ببینیمو تعریف کنیم!!!)

اومدم سمت مترو، دیدم چقد نزدیک خونه مستر میم (همسر سابقم) دلم براش تنگ شده بود رفتم خونش، گفت بازم مث قبلا شبگردی؟! اخه چرا ۹ شب تنها تو سرما بی وسیله پرسه میزنی؟ گفتم عاشق شبو تنهاییو سرمام گفت میخای برات سمبوسه بخرم ازونا که دوس داری؟ گفتم نه حالم از غذای بیرون بهم میخوره تو یخچال چی داری؟

گفت انار دون کردم آجیلم برات گذاشتم کلی بادوم هندی داره تو دوس داری دیشبم کتلت درست کردم نون لواش تازه هم هست پیاز داغم دارم برو بیار بخور

گفتم تو هم میخوری؟ گفت اره

گفتم میشه داغش کنی؟ گفت نه خودت داغ کن. قهر کردم گفتم من میرم خونم، 

رفت از یخچال انار اورد واسم روفرشیو انداخت، سفره ... نون... کتلت داغ ...

باهم غذا خوردیم برام خاطره خنده دار تعریف کرد، از خاله زنک بازیای خانوادشو اخبار جدیدشون ... کلی خبر دسته اول برام داشت

گفتم باز چاق شدی گفت ولش کن مهم نیست پنج سال دیگه تمومه

گفتم من باید برم دیرم شده گفت انقد نیا اینجا جلو در و همسایه زشته

گفتم برام مهم نیست دلم میخاد میام اینجا خونمه گفت تو گذاشتی رفتی گفتم ربطی نداره گفت بحث با تو فایده نداره

حاضر شو میبرمت

تو راه مرجان گذاشتم بیاد قدیما با همه اهنگاش خوندم

رسیدیم بوسش کردم گفتم دلم برات تنگ میشه

کلید انداختم اومدم تو خونه، جناب الف منتظرم بود گفت دلم برا زنم تنگ شده گفتم منم دلم برات تنگ شده رفتم رو تخت رو دستش خابیدم

هیچ جا مث بغلش ارامش نداره موقع خاب ...