دنیای موازی من

دنیای موازی من

پشمک

تلفنم زنگ میخوره

- چطوری عشقم؟

& خوب نیستم محمد بی حوصلم☹️

- قربونت برم پشمک من نباید غصه بخوره پاشو حاضر شو بیام بریم بیرون یه دور بزنیم درستت کنم

& حوصله ندارم

- گفتم بدو😡 فقط نری با برف سال دیگه بیایا جنگی حاضر شو میام

+ بیست مین بعد هول هولکی موندم چی بپوشم یه رژ زدم از دستشویی اومدم خونه ولو، پنج تا میس کال از محمد رو گوشیمه !!!

زنگ میزنم با داد میگه :

- غزززاااال گفتم حاضر شو دیگه چیکار میکنی دو ساعت

& بابا محمد بیست دقیقه گذشته کلا، من چجوری حاضر شم پرنده هام ولو این وسطن اصن نمیام🥺

- به ولله نیای دیگه نه من نه تو ، عب نداره سریع پرنده هاتو بکن تو بیا

+++++++

سوار موتورش شدم

& گفتم ببخشید ارایش نکردم حوصله نداشتم

- بخدا همین طوری خوشگلتری

& محمد از استرس جیشم گرفت

- (یه نگاه چپ چپ خندون با چشای درشتو صورت لاغرش) میخام یه توالت فرنگی سیار برا تو و مامانم بخرم

& بی حیا🤗 کجا میریم؟

- کوتوله ها، دوس داری؟

& رزرو نداریم

- گور باباشون پول میدم برا خوشگلم جا باز کنن

++ لپشو میکشم دور کمرشو سفت میگیرم یکم میلرزم هوا سرده سریع کاپشنشو درمیارن میده بهم میگم خودت یخ میکنی میگه نه من گرممه!! دروغ میگه همیشه فقط راحتی من براش مهمه سیگارشو روشن میکنه با یه دست موتورو گرفته با یه دست سیگارو خوراکی هایی که همیشه واسم با عشق میخره میاره

هر از گاهی برمیگرده با عشق نگام میکنه چشاش میخندن تا حالا ندیدم کسی چشاش بخنده

- گوگوش میخونی؟

# غریبه آشناااا دوست دارم بیاااا

منو همرات ببر به شهر قصه ها

بگیر دست منو تو دستات ... 

++ با هم دیگه میخونیمو میخندیم

# بارون اومدو یادم داد تو زورت بیشتره ...

# امشب میام باز دم پنجرتون ...

++ همرم نصفه میخونیم یهو محمد به حالت اکوی بلندگو میگه یک یک یککککک ... الو الو لوووو

++ باهم غش غش میخندیم

++ حالم خوب میشه

 

+++ صورتش تکیده شده بخاطر مواد ... بخاطر من دوباره برگشته سمت اعتیاد ... چون نمیتونم باهاش بمونمو باید برم ...

کاش میتونستم باهاش زندگی کنم کاش ده تا زندگی داشتم... نه یه دونه!

مرور

🎧 ما آدم دنیای همدیگه نبودیم
تو فال هم بودیم ولی ما مال همدیگه نبودیم
تو یه رویایی که نمیرسی به دستم من دیگه از عشق تو خستم
تو رویایی که نمیشه مال من شی اینه که روت چشمامو بستم 🎧

اهنگ مرور حامیم؛ عاشق این اهنگم دوس دارم با گیتار بزنمش اما همت نمیکنم برم سمتش، یک سال بیشتره دست به گیتارم نزدم حتی اوازیم نخوندم☹️

- امروز موندم خونه، هفت و نیم بلند نشدم دلم خواست بیشتر بخابم به پرنده هامم گفتم پیش پیش لالا که بدونن میخام بخابم صدا نکنن اونام کمو بیش رعایت کردن و من تا ۹ نخابیدم فقط حالت خوابو بیدار داشتمو تنبلیم میومد پاشم

خیلی مشکل گردن و کتف دارم کلا درگیرم با بالشت و مدل خوابیدنم خیلی هم کجو کوله میخوابم🫤 از وقتی دوست پسر خدا بیامرزم از خونم رفته خیلی راحتتر کجو کوله رو تخت میخوابم (تختم دو و نیم نفرس) چون همیشه عادت داشت موقع خواب بچسبه بهم من میوفتادم گوشه تخت🫤 اما یه حسنی داشت که ماساژ حرفه ای بلد بود

۹ کامل بیدار شدم رفتم پرنده هامو اوردم بیرون، رفتم حموم، قهوه، کارای روزمره، موزیک، اب دادن گلها ، چک کردن برنامه خیاط برشکارا، زنگ به مغازه، چک کردن کارای شخصی خودم که تماس مهمی نداشته باشم، ... شد ۱۲ ظهر تصمیم گرفتم غذای خونگی درست کنم امروز که تایم دارم، یادم بود بادمجونو لوبیا سبز تو یخچال دارم گفتم برا اینکه خراب نشه جفتشو درست میکنم یه خورش بادمجون و یه لوبیا پلو؛ گوشتو گذاشتم بپزه با ادویه و پیازو اب کم( غذام چون رژیمیه و نباید روغن بریزم با اب کم و حرارت کم درست میکنم) یه موزیک شاد رقصی هم پلی کردم

تلفنم زنگ خورد

دوست پسر خدابیامرزم بود گفت چیکار میکنی گفتم هیچی گفت چیکار کنم دلم برات تنگ شده اما نمیخوام باهات باشم اذیتم میکنی؛

گفتم نمیدونم خودت راهی سراغ داری بگو

گفت کی بیام خونت لباسامو بردارم گفتم کلید که داری هروقت خواستی بیا اما من نباشم

گفت چرا؟ گفتم دوس ندارم

یکم روزمره تعریف کردیم برای همو گفتم خداحافظ

اومدم اهنگ مرورو پلی کردم گذاشتم رو تکرار

رفتم سراغ یخچال، بادمجونو لوبیاها کپک زده بودن☹️ مامانمو خواهرم هربار میان خونم میگن تو هرچی تو یخچالت باشه کپک میزنه چون دست به یخچال نمیزنی! (خب چیکار کنم عادت کردم وقتی خونه مامانم بودم همیشه مامانم خوراکی میاورد من هیچوقت سراغ یخچال نمیرفتم وقتیم متاهل بودم همسر سابقم میرفت سراغ یخچال یه چیز میاورد باهم بخوریم یا حواسش بود چیزی خراب نشه و یخچالو منظم میچید خیلی با سلیقه و مرتب بود ) یخچالو یه پاکسازی کردم هرچی خراب بودو ریختم دور

از فریزر بامیه دراوردم ریختم تو خورشت با حریره سیر

دیدم دلم برنج میخاد و گوشته تا دو نمیپزه یه شوید پلو هم درست کردم از کابینتم یه کنسرو بوقلمون پیدا کردم (بابام قبلا برام خریده بود یادم نبود) شستمش که روغنش بره ریختم رو برنج گذاشتم دم بکشه😁 جاتون خالی با بچه هام ( پرنده هام) خوردیمشو الانم دراز کشیدم ببینم بقیه روزو چیکار کنم ...

- دو تا عروس هلندی دارم مادهه رفته رو تلویزیون واسه خودش خوابیده نره هی میره رو کابینت براش انواع اوازهارو میخونه که اون بیاد اینم عشق تلویزیون ریلکس کرده محلم نمیذاره 🤣 خلاصه پسرم سرگردون کل خونرو داره میچرخه اواز میخونه ...

 

پنگوئن

 - نزدیک چهارراه حافظ کریمخان یه املت فروشیه با محیط کارگری که

پاتوق همیشگی منه وقتی برا کارم میام این سمت؛

ساعت شش غروب رفتم یه چیزی بخورم یه سوسیس تخم مرغ سفارش دادم خیلی سردم بود کنار بخاریشون نشستم( احتمالا بخاطر هیچی نخوردن فشارم پایین بود) سرم گرم گوشیم بود دوستم زنگ زد بریم کافه گفتم نه میخوام برم خونه؛ گفت نمیشه برنامتو عوض کنی گفتم نه تو ترکم ( من معتاد کافه و ادمهام و همون اندازه معتاد تنهاییم ) گفت اکی. دلم نیومد باز گفتم میخای بیای خونم گفت اره ... 

سوسیس تخم مرغو اوردن، بی اشتها خوردم اومدم حساب کنم یه پسره همزمان با من میخواست حساب کنه نمیدونم دیالوگشون دقیقا با صاب مغازه راجب چی بود فقط شنیدم راجب لوبیا و گرونیو نخریدن سبب ارزونیه و ... بحث میکردن صاب مغازه بهم گفت نوشابه نداشتین گفتم خیر یهو پسره گفت این خانومم نوشابرو کنار گذاشته، منم نگاش کردم گفتم کلا نوشابه نمیخورم و حساب کردمو اومدم بیرون

(رو میزش یه نوشابه خانواده بود داشت با خودش میبرد!!)

پ.ن بنده پرنسسی هستم که کف خیابون بزرگ شده🤣 (ظاهر پرنسس سفید برفی/ باطن چنگیز خان سیبیل کلفت!!)

- اومدم مترو یه دوست دیگه زنگ زد گفت با بچه ها میخوایم بریم بستنی بخوریم میای

گفتم نه

پ.ن این بنده خدا هر سری از من میخواد یکی از دوستامو بهش معرفی کنم بلکه با یکی bor بخوره اما همش جواب منفی میشنوه اینسری بهش گفتم علی اقا نندازی تقصیر منا

گفت من نمیدونم تو یه دوست دختر بمن بدهکاری🫤🫤🫤 (من کلا چهار تا دوست دختر داشتم همشون به شما جواب منفی دادن الان فقط پسرا موندن🫤)

- تو غرفه مترو یه عروسک فروشی بود وایسادم جلوش گفتم امروز خیلی غصه خوردی بیا واسه خودت عروسک بخر خوشحال شی، یهو یه دختره اومد یه عروسک گربه برداشت گفت قشنگه؟ گفتم اره، خریدش. (هیچوقت گربه دوس نداشتم بی چشمو روعو لوسه) منم یه پنگوئن خریدم (دوس داشتم پنگوئن داشتم اما اب و هوای خونم مناسب زیست بومش نیست)

- از مترو تا خونه یه مادر دختر دیدم یه مامان جوون با یه دختر کوچولو، دلم دختر کوچولو خواست که بچه من باشه اما من بدنیا نیارمش سه سالگیش بیاد پیشم و همیشه هم کنارم نباشه سختمه کل تایممو بذارم براش

- الان خونم با پنگوئنم دراز کشیدیم رو مبل به دوستمم گفتم نیا

سنگ پای لنگ

خب من همچنان غمگینم مشتری میاد میره حساب کتابارو دراوردم برای یکی از دوستام پیش دوست دیگش وساطت کردم اشتی کنن و ... اما برا خودم نتونستم کاری کنم☹️

یکی از برشکارام زنگ زد دوبار جوابشو ندادم چون مشتری داشتم الان نمیتونم بهش زنگ بزنم چون قراره دعوا کنیم منم انگاری میترسم از دعوا، اما به خودم میگم حوصلشو نداری بذار بعدا... هی بعدا... بازم بعدا😐

شریکم زنگ زده میگه پارچه خریدیم بفرستیم پیش کی؟ و من مجبورم به اون برشکار زنگ بزنم☹️

باید نقاب مسلط بودن به اوضاعو من قویم رو باز از جیبم درارم بزنم گویا!!!

حرفامو میفهمید یا گنگ مینویسم؟؟

غم عالم☹️

یه اتفاقی افتاده که انقد غمگینم کرده همین جوری فقط دیوارو نگاه میکنم

- قهوه خوردم کارامو کردم حاضر نشستم اما حوصله ندارم برم

- پرنده هام ناراحتیمو حس میکنن هراز گاهی صدام میزنن بیچاره ها اسیر شدن از دست من

- مگه غزالم میتونه غمگین شه؟؟!!!

- این مسخره بازیا چیه پاشو خودتو جمع کن زشته تو حق نداری غمگین شی همیشه باید ویترین ساچه وعو باشی!!

- خب عزیزم کافیه نقاب کمالگرایی و من قهرمانمو میزنیم و عادیو بی احساس قرصو محکم میریم سرکار!

- حالم بده

- پرندم میگه سلام☹️

- حس بی پناهی، بدبختی، افسردگی، خشم، نفرت ... همه چیز باهم هجوم اورده

- ظرفیتم پره کجا خالی کنم فوران حس هامو؟

پریود کوفتی

من نمیفهمم این پریودی چه کوفتیه

یعنی اگه یکی برا من توضیح میداد که پریود شی فلان اپشنا بهت تعلق میگیره میگفتم اکی تحمل میکنم اما اینکه چهل سال از عمرت ماهی یک هفته سرویس شی تا بتونی نسل بشرو ادامه بدی خب من نمیخام نسل بشرو ادامه بدم😐

جهان خلقت با اینهمه پیشرفتش نمیتونست اپشن انتخاب بذاره برا خانومی که هیچوقت نمیخواد بچه دار شه؟؟؟

شرایطم جوریه که دوس پسرم میگه بیا ببرم بگردونمت میگم نمیخام

مامانم میگه بیام دنبالت ببرمت نهار خونه مامان بزرگت میگم نمیخام

مهمونی نمیخام کافه نمیخام پرنده هامو نمیخام عشقم بونتی و چیپسم خوردم اما کلا نمیخواااام حالم بده🥺🥺🥺🥺

دلم میخاد یکیو بکشم اون موقع اروم میشم ولی کسی حاضر نیست🫤

 

عجایب الخلقه

مردها دو دسته ان

یه دسته مریضی درحد سرطان دارن یا یه عضوشون داره قطع میشه اما هیچ اهمیتی نمیدنو میگن هیچی نیست خودش خوب میشه😁

یه دسته هم یه جوش ساده میزنن صدجا دکترو ازمایش میرنو چند ماه تو خونه بستری میشن (چون بیمارستانی گردنشون نمیگیره) و در دوران نقاحت بسر میبرن🫤

خلاصه مردها موجودات عجیبین

نقطه اشتراک جفت این دسته ها اینه که معتقدن بقیه نمیفهمن!!!

همخونه

یکی مث اون قبل خواب باید سکوت مطلق باشه تا بتونه تمرکز کنه بخوابه!!!

یکی مث من باید انقد مغزشو با حرف زدن یا حرف شنیدن یا ... خسته کنه تا خوابش ببره ...

گاهی همخونه ها قدر زمین تا آسمون باهم متفاوتن ...

چه کنیم باید ساخت ...

شعور

با دوست پسر سابقمو دوستم بعد کار رفتیم رستوران حاج محسن

منتظر بودیم غذا بیاد که دوستم شروع کرد تعریف :

-شوهر خواهرم خیلی بی شخصیته اصلا ادب و نزاکت نداره دخترش (بچه خواهرم) سه سالشه داشته عروس بازی میکرده ازش پرسیدم دوماد کیه گفته بابام، گفتم بابات که نمیشه دوماد باشه امیرحسینو بگو (پسرخاله بچهه) اونم کودکانه گفته امیرحسین، منم با خواهرم کنار بچه داشتیم حرف میزدیم که یهو باباش از یه اتاق دیگه میاد شروع میکنه سر زنش (خواهرم) داد زدن که تو بیخود میکنی حرف دهن بچه من میذاری و بار آخرت باشه و فلان ... (به در بگه دیوار بشنوه) منم بهم برمیخوره بلند میشم میرم دیگم نمیخام خونشون برم ...

غزال بنظر تو این ادم بی شعورو بی نزاکت نیست؟

گفتم اره کارش اشتباه بوده باید محترمانه میگفته اگرم چیزی بوده

یهو دوست پسر سابقم گفت نه حق داشته منم بودم همین کارو میکردم چه بسا بدتر!! دوستم شوکه شد و با شک پرسید یعنی شمام همین کارو میکردین؟ ( ینی متاسفم شمام بی شعوری!!) اونم سکوت کرد و من بحثو عوض کردم اما واقعیت خیلی خجالت کشیدم انگاری که من بی شعور بودم و دوستم میخواد منو سرزنش کنه بابت انتخاب سابقم sad

گذشت ... غذا خوردیم بعدش دوس پسر سابقم رفت بیرون ماشینو بیاره که دوستم بهم گفت میبینی مردا چقد هوای همو دارن؟ گفتم نه هوای همو ندارن امین فقط شبیه شوهر خواهرته از نظر شخصیتی. گفت ینی چی؟ گفتم ینی بعضیا از نظر ارتباطات و شعور ضعیفن یاد نگرفتن خواسته هاشونو چجوری مطرح کنن فکر میکنن دنیا حول محور اونا میچرخن اگه یه چیزی به مزاجشون خوش نیومد اجازه دارن هرکاری بکنن چارچوب شخصیتی و اخلاقی در اینها شکل نگرفته در اصل تربیتی از جانب خانواده روی شخصیتشون نبوده که بخوان درستو غلطو یاد بگیرن ...

 

آرامش

کوروش یغمایی باشه

زمستون باشه کنار بخاری تو خونه خودت تنها، چایی و پولکی اصفهان ...

پشت میز تحریر پست مدرنت مثلا، پای لب تاب داری روزمره مینویسی

طوطی هات با آرامش نشستن دو تاشون تو قفس چهار تاشون رو قفس مست موزیک دارن عاشقانه نگات میکنن

کیسه آبگرمی که دوست پسر سابقت با عشق برات خریده پشت گردنته

موبایل، کار، چت های تو مخی، دوست ها و وراجی های مزاحم فرسنگ ها دورن

هیچ ناارومی نیست

فقط آرامشه و حال خوب ...

گرمی دستای من کم شده دستاتو بده ... دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده ...