دنیای موازی من

دنیای موازی من

۶۰ مطلب با موضوع «روزمره نویسی های من» ثبت شده است

از کار بی منطقو زوری گریزونم!

امتحان حسابداریم در لحظه اخر کنسل شد🥳

حس جوونی بهم دست داد و حس قدرت🤣

کلا تعطیل شدن، کنسل شدن امتحان، تقلب، ... حس زیاد لذتو هیجان در من ایجاد میکنه😁😁

حالا جدا از اینا، دو روزه نشستم بکوب درس میخونم (مطالب جدیده هیچ ذهنیتی ازین علم نداشتم بشدت حفظیه من حفظیاتم افتضاحه) امشب دوستم زنگ زد بیاد ژلیش ناخنمو پاک کنه چون میخوام ماه رمضون روزه بگیرم گفتم امتحان دارم گفت روز دیگه نمیتونه خلاصه اومد منم عصبیو استرسی، اونم غمگین از رابطش با دوس پسرش داشت تعریف میکرد ... منم همینطور بداهه نظر تراپی گونه میدادم اینم هی شوک میشد میگفت اره درسته... اره از کجا میدونی... عه دکترم اینو نگفته ... چقد جالب برو مطب بزن ... منم سعی در حس بی تفاوتی نسبت به اضطرابم واسه فردا با تمرکز مشکلاتشو میشنیدمو نظر میدادم ... یهو به خودم اومدم دیدم گویا تمرکزم خیلی اومده بالا گفتم بشین دو تا فصل بخون، خواهرمم تازه رسیده بود دوستم دوباره داشت ماجرای دوس پسرشو واسه مروارید تعریف میکرد که من یهو گفتم بچه ها من بالاخره فهمیدم منطق این فرمول حسابداری چیه ... هرچی سرمایرو زیاد کنه میشه سمت خود سرمایه و سمت چپ فرمول، هرچی سرمایرو کم کنه میشه نقطه مقابل فرمول!!! 

(بخدا در عذابم این علم هیچ منطقی نداره و همش حفظیه هی میگردم ارتباط پیدا کنم منطق کشف کنم☹️) این منطق ردخورد نداشت چندجور تستش کردم درست دراومد🤩 یهو به خودم اومدم دیدم دوستم هاجو واج نگام میکنه میگه من دارم راجب رابطم میگم تو منطق فرمول حسابداریو پیدا کردی؟؟؟

گفتم خب چیکار کنم الان ذهنم تو موقعیت آلفاس بده انقد بهت راه حل دادم؟😁 گفت نه خیلی خوب بود و رفتن ادامه بحثشون😁😁

منم با هایلایترای رنگیم نشستم به خوندن اما با لذت... چون منطقش کشف شده بود و چون امتحان کنسل بود !!!

غر دارم!

بدم میاد فکر میکنن احمقی بچه ای عقلت نمیرسه باید همش بهت امر و نهی کنن کارتو قبول ندارن میگن تو نمیفهمی!!!

بابا لعنتی مگه تو این ۳۴ سال شماها زندگی منو مدیریت کردین مگه شماها مواقع سختی برام تصمیم گرفتین که الان بمن میگید تو به خودت باشه هرچه پیش آید خوش آیدی زندگیتو خراب میکنی😐😐😐 بعد اسمشم میذارن علاقه و مراقبت!!!

- مشورت دادن خوبه اما دخالت کردنو تحقیر کردن بده

اینکه فک کنی خودت میفهمیو دیگران بی عرضن بده

کلا منیت بده

- ببخشید غر داشتم

جذاب چادری

نمیدونم چرا انقد جذبش شدم ...

تو ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس بودم یه خانوم چادری اومد کنارم وایساد یه نگه گذری کردم رومو برگردوندم بی قرار که چرا اتوبوس نمیاد

یهو به ذهنم رسید انگار خانومه ارایش داشت! اونم با چادر! (تو ذهن من خانوم چادری نباید ارایش ملموس داشته باشه تو خیابون) برگشتم نگاش کردم رژ لب داشت اونم یه رنگ جدید پررنگ خوشرنگ

بازم دقیقتر نگاش کردم چشماشم مداد کشیده بود مث مامانا، ابروهاشم رنگ داشت

رو گرفته بود اما یهو چادرش رفت کنار، دیدم روسری خوشرنگ سبز سرشه یکمم موهای بلوندش پیداس، خوشگل شده بود حلقه روسریشم ازین انگشترای نگیندار سبز بود

همش مراقب بودم نفهمه نگاش میکنم چون بنظرم زشته به کسی زل بزنی

همین طوری که یواشکی نگاش میکردم یهو گفت: بنده خدا موتوریه چقد بار پارچه داشت!! شوکه شدم بدون اینکه نگام کنه حواسش بهم بود!! ریلکس گفتم طبیعیه اینجا ازینا زیاده گفت گناه دارن میخورن زمین یهو، گفتم اره خطر داره؛ دستشو از زیر چادر اورد بیرون، لاک سبز داشت با روسریش ست بود ...

یه نگاه کلی کردم بهش که جزییاتی جا نمونده باشه!!! یهو به خودم اومدم : غزال چته تو که اصن کسیو نگاه نمیکنی چرا زل زدی به این بنده خدا ول کنم نیستی!!!

اینسری منطقی نگاش کردم

چقد شبیه مامانم بود! نه ظاهری، حسی ... شاید دوس داشتم مامانم این شکلی بود شایدم دوس داشتم الان مامانم کنارم بود ... چقد دلم واسه مامانم تنگ شده🥺

مامان بچگیام🥺🥺 همیشه با من بود همیشه بهش میچسبیدم طاقت دوریشو نداشتم باهاش بهم خیلی خوش میگذشت من ازون مواظبت میکردم اون به من عشق میداد عشق زیاد☹️☹️☹️☹️

دلم مامانمو میخااااد😭😭😭 اما زشته من بزرگ شدم خیلی ساله ازش جدا شدم دیگه مث قبل نمیشه نه من روم میشه نه اون🥺

خانواده

خانوادم خوشحالن پیششونم

اونجوری که میترسیدم نشد

اومدم خونه، بابام تنها بود احتمال دادم باهام قهر باشه اما سعی کردم اهمیت ندمو انگار که هیچی نشده صمیمی باشم!!

پلنم جواب داد بابام صمیمیو گرم باهام روبرو شد نشستیم گپ زدیم راجب کار

بعدش مامانم اومد مامانم کلا مهربونه استرس اونو نداشتم

بعدشو خواهرم اومد ازونم میترسیدم که غر بزنه اما نزدو چیزای خنده دار برام تعریف کرد

الانم میخوام کنار مامان بابام بخوابم مث بچگیام 🤩

۱۰ نفر

مگه میشه ۱۰ تا خانوم تو خیابون که باهمن (انقد شبیه همن مشخصه فامیلن) و دارن از روبرو میان سمتت، همشون باهم یهو نگات کنن؟؟؟

اضطراب شدید میگیرم اینجوری😟

- کلاس حسابداری دارم دلم نمیخواد برم چون اینم بهم اضطراب میده

- مث بچگیام شدم هرجایی میخواستم برم اضطراب میگرفتم انگار قرار بود جون بدم

ولی سعی میکردم هیچکس نفهمه و قوی باشم

بزرگتر که شدم دیگه برام مهم نبود نرم چون کسی نمیگفت چرا میری یا نمیری...

- انقد فشار رومه که میخوام برم سمت اعتیادم تا فشارو نفهمم ... دلم بشدت کافه و دوستامو میخواد !!!

استیصال

نمیدونم چی بنویسم واقعا

از صبح تا حالا یه اسپرسو خوردم، یه نصف لیوان لته، یه نصف لیوان هات چاکلت!!

میل به هیچی ندارم

ده بار دستشویی رفتم بازم حس میکنم دستشویی دارم !!

خدایا منو به راه راست هدایت کن🤲

خدایا به همه مردم ارامش عطا کن🤲

هفت تیر

نشستم الکی تو ایستگاه اتوبوس

یه مامان با دختر هشت سالش اومد پرسید این اتوبوس هفت تیر میره؟ یکم فک کردم گفتم اره (تا حالا سوار اتوبوس اینجا نشدم اصن نمیدونستم از کجا میاد کجا میره)

یکم گذشت گفت چقد دیگه میاد گفتم تازه رفته فک نکنم الان بیاد

یه نگاهی به دخترش کرد

گفتم میتونید با تاکسی برید یک کورسه مستقیم میره

با یه حالت غر و خسته گفت اخه خانوم (دخترش) دلش اتوبوس میخواد!!

یه نگاه به دخترش کردم (اونم داشت منو نگاه میکرد منتظر عکس العملم بود) گفتم خب پس وایسید!!

دختره یکم خجالت کشید مامانش دوباره ازش پرسید با تاکسی بریم؟ ... نشنیدم چی گفتن اما رفتن اونورتر

پنج مین بعد اتوبوس اومد نگاه کردم دیدم سوار شدن😁

سلام😊

وقتایی که با خودم درگیرم میرم تو افق محو میشم ...

خوشم نمیاد کسی منو با حال بد ببینه

خوشم نمیاد کسی کمکم کنه

خوشم نمیاد اصلا کسی باشه

میرم تو انزوا

تا ازون پایینا یکم بیام بالا و بعد بیام پیش همه ...

الان اومدم😊 سلام 👻

بدخوابی

دو روزه اضطراب شدید دارم انقد که نصف شب از خواب میپرم و افکار این موضوع خوابمو میپرونه قضیه همون برشکارمه که باهاش دعوام شد

نمیدونم چیکار کنم شب عیده تایم نیست؛ وانت بگیرم پارچرو ببرم؟ کجا ببرم؟ اون یکی برشکار پررو نشه؟ اون یکی دیگه اگه نتونه این الگورو دراره چی؟ اگه اینی که باهاش دعوام شده لج کنه نذاره پارچه هامو ببرم چی؟

خسته ام خیلی خسته☹️

دلشکسته

یه سریا ظاهرا دل سنگن بی احساسن پررو و قلدرن

اما همینا هم دلشون میشکنه اما بی صدا، تو خودشون. همچنان ظاهرشون قلدره چون عادت کردن نشون ندن دلشون شکسته

 

اینا گناه دارن خیلی طفلکی و تنهان☹️