جذاب چادری
- پنجشنبه, ۲ اسفند ۱۴۰۳، ۰۱:۱۴ ب.ظ
نمیدونم چرا انقد جذبش شدم ...
تو ایستگاه اتوبوس منتظر اتوبوس بودم یه خانوم چادری اومد کنارم وایساد یه نگه گذری کردم رومو برگردوندم بی قرار که چرا اتوبوس نمیاد
یهو به ذهنم رسید انگار خانومه ارایش داشت! اونم با چادر! (تو ذهن من خانوم چادری نباید ارایش ملموس داشته باشه تو خیابون) برگشتم نگاش کردم رژ لب داشت اونم یه رنگ جدید پررنگ خوشرنگ
بازم دقیقتر نگاش کردم چشماشم مداد کشیده بود مث مامانا، ابروهاشم رنگ داشت
رو گرفته بود اما یهو چادرش رفت کنار، دیدم روسری خوشرنگ سبز سرشه یکمم موهای بلوندش پیداس، خوشگل شده بود حلقه روسریشم ازین انگشترای نگیندار سبز بود
همش مراقب بودم نفهمه نگاش میکنم چون بنظرم زشته به کسی زل بزنی
همین طوری که یواشکی نگاش میکردم یهو گفت: بنده خدا موتوریه چقد بار پارچه داشت!! شوکه شدم بدون اینکه نگام کنه حواسش بهم بود!! ریلکس گفتم طبیعیه اینجا ازینا زیاده گفت گناه دارن میخورن زمین یهو، گفتم اره خطر داره؛ دستشو از زیر چادر اورد بیرون، لاک سبز داشت با روسریش ست بود ...
یه نگاه کلی کردم بهش که جزییاتی جا نمونده باشه!!! یهو به خودم اومدم : غزال چته تو که اصن کسیو نگاه نمیکنی چرا زل زدی به این بنده خدا ول کنم نیستی!!!
اینسری منطقی نگاش کردم
چقد شبیه مامانم بود! نه ظاهری، حسی ... شاید دوس داشتم مامانم این شکلی بود شایدم دوس داشتم الان مامانم کنارم بود ... چقد دلم واسه مامانم تنگ شده🥺
مامان بچگیام🥺🥺 همیشه با من بود همیشه بهش میچسبیدم طاقت دوریشو نداشتم باهاش بهم خیلی خوش میگذشت من ازون مواظبت میکردم اون به من عشق میداد عشق زیاد☹️☹️☹️☹️
دلم مامانمو میخااااد😭😭😭 اما زشته من بزرگ شدم خیلی ساله ازش جدا شدم دیگه مث قبل نمیشه نه من روم میشه نه اون🥺
- ۰۳/۱۲/۰۲
عجبا
یکی ندونه خیال می کنه نویسنده مرده