نتیجه
- چهارشنبه, ۱۵ اسفند ۱۴۰۳، ۰۲:۵۶ ب.ظ
محیط که خوب بود خانوم دکتر از محیط بهتر
دقیقا طبق سلیقه من بود یه خانوم خوش استایل نیمه کشیده نسبتا ظریف همه چیز تمام. صورتشم خوشگل بود همونجوری که من دوس دارم؛ ظریف، طبیعی، زیبا ...
مهربون با شخصیت و با اقتدار، متبحر ... اینطور بگم اگه پسر بودم همچین دختریو انتخاب میکردم البته تو جوونیمو تو جوونیش😁
حدودا ۴۰ـ۴۵ ساله بود هی راه میرفت من نگاش میکردم تا باهاش وفق پیدا کنم ترسم بریزه ...
دو ساعت نشستم تا نوبتم شه ... شروع کرد ژل لبمو زدن
بهش گفتم ممکنه حالم بد شه یه جور ترس ناشناخته دارم که نمیدونم دقیقا از چیه( نه خاطره بدی نه چیزی) اما منو تا مرز بیهوشی میبره ...
همراه اورده بودم رانی اورده بودم بهم یه توپ دادن فشارش بدم حین تزریق، خلاصه همه چیز محیا بود اما من هنوز نیم سی سی نزده بودم دیدم دارم میرم !!! (از حال)
خانوم دکتر عزیزم گفت صبر میکنیم حالت اکی شه بعد ادامه میدیم ...
خلاصه همه چیز خوب پیش رفتو تامام 😊
تهشم بهم گفت نگران نباش منم از سوزن میترسم😁
- این ترسه واقعا اذیت کنندس قبلا سر یه ازمایش خون ساده هم فینت میکردم الان بهتر میتونم کنترلش کنم اما اینکه نمیدونم چرا، بده ☹️
- ۰۳/۱۲/۱۵
منم هنوز از سوزن تزریق می ترسم :)