دنیای موازی من

دنیای موازی من

یادگاری های مبهم

از بچگیم تا حالا از هرکی یادگاری گرفتمو حداقل یک موردشو (از هر فرد) نگه داشتم میخواست شیٕ قیمتی باشه یا یک نوشته، حتی گل خشک از پارک چیده شده ...

دفتر خاطرات قدیمیمو اوردم دیدم لاش کلی ازین یادگاریاس

یه تیکه کاغذ کجو کوله که یه نقاشی کودکانه روشه (بچه دوست مامانم برا تولد پارسالم بهم کادو داده)

یه عکس که یه خبرنگار سال ۸۹ تو اردو جنوب دم اروندرود یواشکی ازم گرفته و همون موقع ظاهرش کردو بهم داد

یه عکس دو نفره از خودمو همسر سابقم تو یه مهمونی که دوست عکاسم بهم کادوش داد

یه سری نوشته یادگاری

یه قلک پنج سانتی چینی که احتمالا زوری یادگاری گرفتمش یادم نیست از کی

یه شاخه گل کوچیک خشکیده که نمیدونم کی داده

کلی پول نقد یادگاری!! از دویست تومنی بگیر که عیدی سیدی بوده که دوسم داشت تا تراول صد تومنی ... حتی اسکناس ده تومنی هم هست ده تا تک تومنی!!!

دو تا ده هزار تومنی دارم که کادوی بابام سر عروسی سابقم بوده حالا چرا نگهش داشتم؟ چون بابام عاشق ترتیب اعداد و ارتباط اعداده خیلیم باسلیقس منم عاشق ارتباط اعدادو وقایعم ... رفته بانک صد تا اسکناس ده هزار تومنی از عدد ۰۱ تا ۱۰۰ به ترتیب گرفته و گذاشته تو پاکت ... سال ۹۲, حتی پاکتشم نگه داشتم مامانم با خط قشنگش نوشته دخترم بهت تبریک میگم... بنظرم کلی ذوق پشتش بوده و من نگه داشتم

لیست برنامه ریزی خرید جهیزیم ... چون کلی خاطره خوش و ذوق بوده

لیست برنامه ریزی خونه تکونی شب عید فلان سال، چون اهمال کاریو بیش فعالی داشتم مجبور بودم برای هرچیز برنامه بچینمو مغزمو گول بزنم ... همه اینا هم سختی پشتش بوده هم خوشی (از خونه تکونی متنفرم اگه خودم بخام انجام بدم)

یه جعبه قدیمی بانمک که تو ۱۳ سالگی از اصفهان خریدم ادا جعبه قدیمی باشه اما فیک بود! الان اما فیک نیست و واقعا قدیمیه

یه پاکن خرسی مینیمال یک سانتی که بغل دستی محبوبم بهم یادگاری داد یه خودکار شکل دلفینم از مکه برام اورد

یه دفتر خاطرات خاص

تابلو، گلدون، کلی عروسک، طلا، وسیله خونه، وسیله دیجیتال مث موبایل یا هدست یا واچ، رز جاوید، زیورالات بدل، لباس، کفش و خیلی چیزای دیگه

حتی اولین عروس هلندیمم یادگاریه یادگاری از اولین خونه ای که مستقل شدم از خانواده و اومد لب پنجرم نشست و شد اولین حیوون خونگیم ...

میدونین چی جالبه؟ اینکه نود درصد اون ادما و حتی خاطراتشون تو زندگیم نیستن اما یادگاریاشون هست و من هیچوقت دور نمیندازم چیزیو که بخشی از زندگیم بوده حتی یک لحظه ...

مگه به مرور زمان خودشون بخوان برن مثل مرگ، گم شدن، خراب شدن و دزدیده شدن !!

  • غزال !!

نظرات  (۱۱)

منم بهت یادگاری دادم... یک‌ تابلو آبرنگ که روش یک دختر و پسر کنار هم نشسته بودن :) ان‌شاءالله که داریش :)

پاسخ:
اره دارمش خیلی خاصه
مرسی🌺

غزال چرا گفتی میای پیش من اما نیومدی...؟ :(

اون دوستم که بهت گفته بودم ، اومد ، برام کادو آورد...

مجسمه و ماگ خیلی خشگل...

تو هم اومدی برام بیار ... :)))

منم از این خنزر پنزرها دارم...

از کودکیم...فکر کن کیف مهدکودکم رو هم دارم...

و خیلی کادوهای ریزه میزه... و حتی مثل تو پاک کن و ...

احتمالن همه ی دخترا اینجوری هستن...

ولی در کل غزال یه چیزی بگم شاید باورت نشه ، من انقدر یک ماه گذشته کادو گرفتم ، شوکه شدم، فکر کن فقط سه تا کادو ولنتاین اومد محل کارم، من نبودم فرستادن برام خونه ... :))) بهترینش یه گلدون آکواریومی هستش...

منتظرم بیای پیشم بهم کادو بدی... :)))

 

پاسخ:
چه خوب
خیلی خوشحالم حالت خوبه و همه چی برات درست شده
واقعیت من به جنتملن گفتم میخوام برم صوفیارو ببینم باهاش هماهنگ شو، گفت اون عمرا بیاد ببینتت سر همینم نیومدم
  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • میخواستم کامنت بزارم، طبق عادت قبلیم قبلش اومدم کامنتای بقیه رو زیر پست بخونم که دیدم خیلی شخصیه، منو ببخشید اگه دو سه تا کامنت اول رو ناخواسته خوندم😐

    پاسخ:
    من عذرخواهی میکنم از شما
    همرو عدم نمایش زدم واقعا در شان من نبود این رفتارشون😒

  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • غزال خانوم کامنتتون رو از وبلاگ صوفیا خانوم خوندم، ممنونم، سعی میکنم اظطرابم رو هندل کنم.

    پاسخ:
    خواهش میکنم
    من پستاتو میخونم چون خودمم مقداری ناچیز adhd دارم😉 درکت میکنم ولی حیفه کامنتاتو بستی انقد تایید دیگران برات مهم نباشه انقد تمرکزتو نبره
    تمرکزتو بذار رو خودت رو جسمت رو ذهنت
    درمورد پست منم چیزی میخواستی بگی بنویس

    چه ارتباط زشتی.

    چه رابطه ناهنجاری.

     

    صوفیا جان

    مستر جنتلمن

     

    چرا اینجوری؟؟؟

     

    بده بابا.

    زشته.

     

    ( خیلی جالبه غزال خانوم کشیده کنار، این دوتا به هم پریدن😄😃🤣)

    پاسخ:
    دو دقه اومدم تلفن صحبت کنم اومدم دیدم ماشالا تو کسری از ثانیه صدتا پیام نثار هم کردن!!!
    واقعا متاسفم که کامنتارو رو اپشن تایید گذاشتم😐😐😐

    :)))

    غزال جون حق داری از دست من ناراحت باشی و من از شما عذر میخوام...

    اما خوب من در برابر دروغ و حرف زور ساکت نمیشم...

    باز هم معذرت میخوام...

    سعی کردم خیلی بحث رو به دعوا نکشونم، اما طرف دعوا دوست داشت... :))))))))

    احتمالا باز کسی حالش رو گرفته بود... :)))

     

    پاسخ:
    حیف پستم و احساسم
    واقعا از جفتتون توقع نداشتم

    صوفیا جان بیا خصوصی کارت دارم مادر😀 

  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • شما لطف دارید و باعث افتخاره وبلاگم رو‌میخونید، راجب کامنتا منظورم این نبود حرفاشون زشت بودن، چون بنده واسه هر دوتاشون احترام قائلم، بیشتر چون خیلی خصوصی بودن ناراحت شدم، و راجب پستتون، میخواستم بگم که من هر وقت خواستن بهم یادگاری ای بدن قبول نمی کردم ( از سمت رفیقام )، یا می گفتم مثلا بدید به کس دیگه ای، چون میدونم ممکنه بعد یادگاری دادن روابط دوستیم وارد مراحل پیچیده تری بشه که معمولا اذیتم میکنه، البته از خونواده و فامیلا یادگاری دارم، ولی هیچ حسی رو بهم القا نمیکنه، یه سری خرت و پرت اضافین برام که هیچ مسئولیتی در قبال نگه داریشوت ندارم...

    پاسخ:
    مرسی لطف داری
    یه پست راجب تراپیست نوشتی، میخام خیلی خلاصه تو دو سه خط، تجربه چهار سال تراپی رفتنمو بهت بگم که درمان مشکلته احتمال نود درصد
    adhd بطور خلاصه مال اضطراب شدیده، اضطراب شدید بدنو کارکردهای شناختیو مختل میکنه، حالا چرا مدام یه نفر اضطراب شدید براش ایجاد میشه؟ چون حس هاشو ایگنور میکنه، (بدلایل الگوی ذهنی غلط، ناامنی، عدم تایید، مدل تربیت، ترس از احساس، عادت و ...) پس احساساتتو ایگنور نکن تا اضطرابت کم شه و اکی شی
    مثلا تو کامنتت میگی یادگاری نمیگیرم به دلیل فلان، این ایگنور احساسه
    البته انقد راحت نیست و من خیلی سرویس شدم تا الان اینارو راحت میگم اما چارش همینه
    ببخشید خط هام بیشتر از دو سه خط شد😂
  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • واقعا ممنون که تجربتونو باهام شِیر کردید، حرفاتون درسته، چون اغلب اوقات وقتی تصمیم به تغییر دادن محیط اطرافم میکنم مه مظطربم، ولی راجب ایگنور کردن خیلی کلی صحبت کردید، دقیقا نمیدونم چه احساساتی نباید ایگنور شن و همه شونو باهم ایگنور میکنم😂

    پاسخ:
    سعی میکنم تجربیات تراپی هامو حتما بنویسم خودمم دوس دارم بنویسم چون فیلدشو گذاشتم اما یکم نوشتن برام خیلی سخته چون هجوم افکار دارم (اورثینکی)
    احساسات دو دستن سالمو ناسالم
    مثلا احساس سالم غم در مقابل احساس ناسالم غمباد
    احساس سالم خشم درمقابل احساس ناسالم پرخاش
    شما باید احساسهای سالمو زندگی کنی همشونو ینی غم، خشم، شادی، عشق، نفرت، ترس و رضایت
    هر کدوم سرجاش هروقت اومد حسش کن همینکه حسش کنی کافیه نیاز به اکت نداره
  • اِلیو | Eliwe ‌‌‌‌‌‌
  • راجبشون بنویسید، اینطوری به آدمای زیادی کمک می‌کنید، متوجه حرفتون شدم، یعنی فقط اجازه بدیم در حد احساس باقی بمونن، ممنون بابت راهنمایی هاتون.

    پاسخ:
    بله احساس نباید سرکوب شه مثل هر نیاز دیگه ای، وگرنه یکجا به طریقی ناخوشایند فوران میکنه
    حالا میتونی احساستو با اکت نشون بدی میتونی ندی، صلاح دید خودته

    باز هم معذرت میخوام چشم قشنگ من ...

    اما من این پستت رو دوست داشتم، توی این پست خودم بودم، شجاع، جسور و  راستگو...

    بدون عصبانیت و احساسی شدن از حق خودم دفاع کردم ... 😊

    از خودم راضی هستم...

    روی ماهت رو میبوسم...😘

    دوره درمانم کامل شد و برگشتم، بیا پیشم، قدمت به روی چشم... ❤️

    ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
    شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
    <b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
    تجدید کد امنیتی