دنیای موازی من

دنیای موازی من

دنبال کنندگان ۲ نفر
این وبلاگ را دنبال کنید
بایگانی
آخرین مطالب

۳ مطلب با موضوع «روزمره نویسی های من» ثبت شده است

شعور

با دوست پسر سابقمو دوستم بعد کار رفتیم رستوران حاج محسن

منتظر بودیم غذا بیاد که دوستم شروع کرد تعریف :

-شوهر خواهرم خیلی بی شخصیته اصلا ادب و نزاکت نداره دخترش (بچه خواهرم) سه سالشه داشته عروس بازی میکرده ازش پرسیدم دوماد کیه گفته بابام، گفتم بابات که نمیشه دوماد باشه امیرحسینو بگو (پسرخاله بچهه) اونم کودکانه گفته امیرحسین، منم با خواهرم کنار بچه داشتیم حرف میزدیم که یهو باباش از یه اتاق دیگه میاد شروع میکنه سر زنش (خواهرم) داد زدن که تو بیخود میکنی حرف دهن بچه من میذاری و بار آخرت باشه و فلان ... (به در بگه دیوار بشنوه) منم بهم برمیخوره بلند میشم میرم دیگم نمیخام خونشون برم ...

غزال بنظر تو این ادم بی شعورو بی نزاکت نیست؟

گفتم اره کارش اشتباه بوده باید محترمانه میگفته اگرم چیزی بوده

یهو دوست پسر سابقم گفت نه حق داشته منم بودم همین کارو میکردم چه بسا بدتر!! دوستم شوکه شد و با شک پرسید یعنی شمام همین کارو میکردین؟ ( ینی متاسفم شمام بی شعوری!!) اونم سکوت کرد و من بحثو عوض کردم اما واقعیت خیلی خجالت کشیدم انگاری که من بی شعور بودم و دوستم میخواد منو سرزنش کنه بابت انتخاب سابقم sad

گذشت ... غذا خوردیم بعدش دوس پسر سابقم رفت بیرون ماشینو بیاره که دوستم بهم گفت میبینی مردا چقد هوای همو دارن؟ گفتم نه هوای همو ندارن امین فقط شبیه شوهر خواهرته از نظر شخصیتی. گفت ینی چی؟ گفتم ینی بعضیا از نظر ارتباطات و شعور ضعیفن یاد نگرفتن خواسته هاشونو چجوری مطرح کنن فکر میکنن دنیا حول محور اونا میچرخن اگه یه چیزی به مزاجشون خوش نیومد اجازه دارن هرکاری بکنن چارچوب شخصیتی و اخلاقی در اینها شکل نگرفته در اصل تربیتی از جانب خانواده روی شخصیتشون نبوده که بخوان درستو غلطو یاد بگیرن ...

 

آرامش

کوروش یغمایی باشه

زمستون باشه کنار بخاری تو خونه خودت تنها، چایی و پولکی اصفهان ...

پشت میز تحریر پست مدرنت مثلا، پای لب تاب داری روزمره مینویسی

طوطی هات با آرامش نشستن دو تاشون تو قفس چهار تاشون رو قفس مست موزیک دارن عاشقانه نگات میکنن

کیسه آبگرمی که دوست پسر سابقت با عشق برات خریده پشت گردنته

موبایل، کار، چت های تو مخی، دوست ها و وراجی های مزاحم فرسنگ ها دورن

هیچ ناارومی نیست

فقط آرامشه و حال خوب ...

گرمی دستای من کم شده دستاتو بده ... دستای سرد منو گرم بکن، باد پاییز سرده ...

اجاره خونه

صابخونم بالاخره زنگ زد خودش
(من باید زنگ میزدم برای تمدید و توافق قیمت اما میترسیدم !! اره میترسیدم نمیدونم چرا
شاید چون نمی خواستم قیمت تغییر کنه دوست داشتم همون مبلغ پارسالو میدادم بحثم اصلا سیاسی نیست فقط دلم میخواست تا ابد همین قیمت بود دلم میخواست وقتی به چیزی عادت کردم تغییر نکنه
دلم میخاست صابخونم میگفت هرچی بگی قبوله تو قیمت پارسال راحتی؟ باشه همون قیمت پارسال بمونه
دوس نداشتم رو حرفم حرف بزنه
دوس داشتم راحت میگفتم میشه زیاد نکنید؟ اونم میگفت بله و با خوشو بش مکالمه تموم میشد و من حس پیروزیو ارامش میکردم ...)
با احترام سلام احوالپرسی کرد گفت پرسیدین اجاره ها چقد شده امسال؟
گفتم بله الان باید * عدد اضافه بدم گفت اکی
گفتم میشه تخفیف بدین
گفت چقد؟
گفتم یک میلیون کمتر (روم نشد بگم 1500 کمتر) گفت باشه
گفتم ممنون
گفت اگه ازدواج کنی اینجارو بهت مجانی میدم الکی گفتم دست من نیست پیش نیومده ...
یکم حرفای پدرانه زد و خداحافظی کردیم
همه چیز خوبو نرمال پیش رفت اما من هنوز غمگینم چرا قیمت زیاد شد ...sad