تولدم مبارک😍
به وقت ۴ اردیبهشت 🩷🩷🩷
خوابم نمیبره
حال عجیبی دارم یه چیزی حالت دلشوره، غم، هیجان، عشق، نفرت، سستی و رخوت، انگیزه کوچیک! همش باهمه ... انگار میخوام برم سفر هم خوشحالو هیجانزدم و امیدوار ... هم غم غربت دارم هم دلم شور میزنه اونجا چی در انتظاره هم با خودم میگم سفر چی بود این موقع صبح ولش کن بخواب!!!
همش تقصیر مرواریده انقد بخاریو زیاد میکنه نصف شب از گرما خفه شدم از خواب پریدم دیگه خوابم نبرد (اخه کی تو اردیبهشت تو تهران بخاری روشن میکنه؟؟؟) غذا نمیخوره بدنش یخ میکنه فک میکنه سرده!!! حقم داره خونه من غذای خونگی پیدا نمیشه اما خب مگه من گفتم بیاد خودش خواسته بیاد پیشم بمونه 😁
کسی بیدار هست؟
چه خبر؟
خیلی دوس دارم بنویسم اما انگاری خجالتی شدم رفتم تو خودم
شایدم حس بی اعتمادی و ناامنیم اومده بالا
مث قبلا نیستم که راحت بنویسمو حس خوب بگیرم
حس میکنم یکی منتظره یه چیزی بنویسم بیاد علیهم شورش کنه!!!
حسم خنده داره اما حسمه
حس اینکه همه برام بد میخوان من تنها موندم همش مشکل ایجاد میشه و همه باهام جنگ دارن 😟 خیلی کلافه کنندس این حس
الان دکترم بود میگفت نگاه کن به مخاطبات، مگه کسی تا حالا اذیتت کرده؟ مگه کسی حس بد بهت داده؟ تازه همه دوست دارن ... اما منم دلایل خودمو دارم ... یه سری ادما جلوت خوبن اما درونشون حسوده شایدم دست خودشون نیست
بعضیام کلا شمشیرو از رو میبندن همیشه باهات جنگ دارن ...
دوس ندارم اونایی که خوبن ناراحت شن این قلبا مال اوناس❤️🩷❤️🩷
خاله بزرگم همیشه کل عیدو میره شمال، بعد عید تازه میاد خاله بازی عیددیدنی راه میندازه توقعم داره همه به سازش برقصن ... مامانم که میرقصه اما من چند سال یکبار فقط برا اینکه قیافشون یادم نره تو یکی از مراسماشون شرکت میکنم
دیشب مامانم گفت ظهر میریم خونه خالت، شبم خونه دخترش!!!
گفتم من حوصله ندارم یکیشو میتونم بیام این مسخره بازیا چیه ظهر بریم خونه خاله، عصر دسته جمعی بریم خونه دخترش!!!
حالا الان زنگ زدم قرار شد همون شب بریم اول خونه خالم بعد دخترخالم... اینو میتونم تحمل کنم گرچه شرایط روحیم اصلا مناسب مهمونی شلوغ نیست...
.
.
.
خوشحالم که با خیال راحت میتونم تو تنهاییام غرق شم
یه سری ادما خیلی زرنگن حساب شده کار میکنن تو اصلا متوجه نمیشی چیزایی که کنار هم بسادگی میچینن قراره در اینده چه زلزله مهیبی ایجاد کنه ... ظاهرا ساده ان و چیزایی که براشون پیش میاد قضا قدر و اینا مجبورن در مقابل قضاقدر خودشونو حفظ کنن، اما؛ به خودت میای میبینی قضاقدری درکار نیست چیدمانشونه ... مهارت عجیبیه ...
میروم خسته و افسرده و زار ... سوی منزلگه ویرانه خویش
بخدا میبرم از شهر شما ... دل شوریده و دیوانه خویش
میبرم تا ز تو دورش سازم ... ز تو ای جلوه امید محال
میبرم زنده به گورش سازم ... تا ازین پس نکند یاد وصال
.
.
.
سخته خیلی ...
اخلاق مهمترین چیز تو هر رابطه ایه
تو میلیاردر باش هر روز پول بریز به پای رابطت اما دوزار اخلاق نداشته باش ببین چی میشه حتی پولکی ترین ادما هم باهات نمی مونن نهایت دوری و دوستیو انتخاب کنن و فقط پولتو بگیرن. اگه غیر این دیدین فحش بدین بهم😂
هروقتم دیدین کسی داره خوبی میکنه داره سازگاری میکنه از حماقتش نیست از بزرگیشه پس نذارین به حساب وظیفه چون یهو به خودتون میاین میبینین طرف خسته شد رفت ... خوبه ادم قدرشناس باشه ...
- یه کبوترو دیدم جلو مترو کنار دستفروشا و اونهمه ادم رو زمین داره راه میره، وایسادم نگاش کردم چرا نمیپره ... دیدم دمشو چیدن ... نمیتونست پرواز کنه ... مجبور بود راه بره ... خدا کنه گربه نخورتش ... بی اختیار گریم گرفت دست خودم نبود ...
- یه دست فروش کلی گلهای خوشگل داشت یه دسته گل رز صورتی با زرورق صورتی، خیلی دلمو برد اما به خونم دوره بخرم خراب میشه ... دلم کادوی دسته گل خواست☹️
- غمگینم و ...
نوشتنم کور شده
حس بی اعتمادی، ناامیدی، خشم، غم
کلا نمیدونم چمه
چیزایی که میخوام باشن نیستن
روزها میاد و میره هم خوب داره هم بد اما من بداشو بیشتر میبینم شاید بخاطر اطرافیان نزدیکمه که همش ازم ایراد میگیرن همش منفی میگن همش غر میزنن همش توقع دارن من کن فیکون کنم!!!
دوس دارم طبق قوانین خودم زندگی کنم اما یخ زدمو اسیر شدم...
دوس ندارم صبحا از خواب پاشم انگاری وزنه بهمه سرکار نمیرم یا با بدبختی میرم اینکه باید از نو شروع کنم از هربارم منو اذیت میکنه انگار وزنرو سنگین تر میکنه ...
دلم دوستامو میخواد دلم بی قانونی مختص خودمو میخواد ... غصه دارم
همه کسایی که خودشون بزرگترین اشتباهات ممکنو کردن و همچنانم میکنن بمن میگن سبک زندگیت باعث بدبختیاته شخصیتت آشغال پسنده و همین باعث شده اینجا باشی!!!
همین چیزا حال منو بقدری بد کرده انقد افسرده شدم دیگه نمیدونم من کیم
دارم دستو پا میزنم بین چیزیکه من نیستمو چیزیکه ذاتمه ...
.
.
.
حس اینکه من ناکافیم کارام اشتباهه ناموفقم همش ازم ایراد گرفته میشه حتی موفقم میشم باز ازم ایراد میگیرن که تو این سن؟ باید ده سال پیش فلان کارو میکردی، داره روانیم میکنه
حس مالیخولیایی پیدا کردم
دلم میخاد بخوابم تا ابد
.
.
.
برا اینکه حسابداری نخونم الکی تو اینستا میچرخم ... یهو رسیدم به پیج یه دختره که خیلی وقت بود چکش نکرده بودم.
اسمش نایابه اسم جالبی داره
پرستاره، خوب اواز میخونه صدای زیبایی داره
از زمان کرونا فالو دارمش
- رفتم تو پیجش دیدم چندتا کلیپ عروسی گذاشته تعجب کردم گفتم اینکه قبلا ازدواج کرده بود و با شوهرش زندگی میکرد پس چرا دوباره عروسی گرفته؟! ... اخرم نفهمیدم قضیه چیه اما حدس زدم لابد با شوهرش زندگی میکرده اما جشن عروسی نگرفته بوده فقط عقد کرده بوده...
یادم بود که پدر مادرش فوت کردن اما شک داشتم؛ درباره منشو خوندم مثینکه برادرشم فوت شده بنده خدا تنهاس، چشمم خورد به هایلایت ماجرای اشنایی ... برخلاف همیشه نشستم با دقت خوندن ... مثل رمان بود یه رمان عاشقانه ازونا که ادما تو نوجوونی میخونن انقد ساده و قشنگ نوشته بود یک ساعت نشستم پاش و خوندم ... دلم عاشقی خواست دلم عشق خواست دلم فاصله گرفتن ازین زندگی خشک و بی احساسو رباتیو خواست ... اما میدونم من ادم عشق نیستم ادم خانواده نیستم ادم ثبات نیستمو تهش گند میزنم به زندگی خودمو یه بدبختی و ول میکنم میام سر همین جام!!! خیلی وقته تصمیم گرفتم کسیو با این اخلاقم اذیت نکنم اما منم دلم عاشقی میخواد بعضی وقتا🥺🥺🥺
امان ازین بهار ...
امروز تولد شریکمه
کل سال صبح تا شب میچپه تو مغازه نه استراحت داره نه تفریح خاصی، اوج تفریحش این بود که پارسال یه پلی استیشن خرید تو خونشون با خواهراش بازی کنه!!! میگه از خونمون بدم میاد دوس ندارم خونه بمونم؛ میگم برو اینور اونور برو سفر، میگه کار دارم!!! (حالا کار جفتمون یکیه ها)
منو یاد همسر سابقم میندازه اونم ولش میکردی همش سرکار بود حتی شبانه روز! فک کنم خصلت مشترک فروردینیا باشه (همسر سابقمم فروردینی بود) انگاری حوصلشون سر نمیره کل عمر یک کار تکراری انجام بدن تازه خوششونم میاد این برای من هیجانی خیلی عجیبو ناشناختس ...
- تصمیم گرفتم به عنوان کادو، شریکمو دوستای مشترکمونو دعوت کنم کافه اونجا براش تولد بگیریم خودش که اهل تفریح نیست بزور تولد ببریمش روحیش عوض شه😁
یه کافس سمت مرکز شهر رو به بالا، هرشب موسیقی زنده داره، رقصو نوشیدنی ازاده، برا امشب رزروش کردم ... امیدوارم بهش خوش بگذره
خیلی غمگینم اما از خودم پرسیدم:
غزال اولین بارته؟
-خیر
قراره چندبار از یه مدل موضوع اذیت شی؟
-درست میگی
پس یاد بگیر زندگی همینه
-با جریان همراه میشم اما تکلیف دل شکستم چی؟
همه دلشون میشکنه بیخیالش
-باشه، دست چپم درد میکنه☹️
طبیعیه بگیر بخواب صبح خوب میشی
-شب بخیر🥺